نمی دونم چرا اینجوری شد....چرا یه دفعه همه چیز به هم ریخت....و من با یه عالمه تضاد تنها موندم...
خیلی سخته تصویر قشنگی که از ادما تو ذهنته یه دفعه ای زشت وتیره بشه...خیلی سخت تره اگه اون ادمایی که تو ذهنت خراب میشن واسه تو سمبل یه عالمه خصوصیات قشنگی بوده باشن که تو خودت را فاقد اون خصوصیات می دونستی...
اونوقته که احساس می کنی تا الان همه ی افکارت وهمه ی انتخابات غلط بوده... اونوقته که حس میکنی خیلی تنهایی ...اونوقته که دلت اونیا می خواد که از جنس بقیه نباشه....
اینجور موقعهاست که میفهمی جز اونی که اون بالاست به هیچکس نمیتونی تکیه کنی...جز اون معشو ق هیچکس نمی تونی باشی و جز اون عاشق هیچکس نباید بشی...
خدایا کمکم کن تا بتونم این همه تضادی که میبینم را درک کنم